بسم الله الرحمن الرحیم - سلام -
به جمع نیروهای وفادار به گردان
امام حسن مجتبی(ع) خیلی خوش آمدید عزیز!
بانمونه مطالب فرهنگی واحد فرهنگی گردان همراه ما باشید!
://هدایت الله قراردادی سپاه و تک تیرانداز
.............................................................................................................................................................
............................................................................................................................................................
زندگینامه داستانی محمدابراهیم همت، فرمانده لشکر 27محمدرسول الله (ص) سپاه، که پس از 28 سال زندگی الهی، درسال 1362 و در جزیره مجنون از جبهه های جنگ ایران و عراق به شهادت رسیده است.
مقدمه کتاب با عنوان «یک جور زندگی» شرحی مختصر از سیرزندگانی وی است. 9 فصل دیگر کتاب، دربردارنده خاطراتی ازگوشه های زندگی این شهید است که با زبانی داستانی و برای نوجوانان به نگارش درآمده است عناوین این بخشها عبارتست از:«مورچه های زیر ماشین»، «آشی که یک وجب روغن داشت»،«معلم فراری»، «سلاح زیربرف»، «پاهای بزرگ»، «ظرفشویی نیمه شب»، «وحشت از شیشیه»، «پس گردنی» و «لبخندی که روی سینه ماند».
دوران کودکی و ظلم ارباب/ سربازخانه شاهی و روزه ماه رمضان/مدرسه و سخنرانی و فرار/ کردستان و درگیری با ضد انقلابها/ماجرای پوتینهای کهنه/ کار نیمه شب در جبهه/... و آخرین لحظات زندگی عمده مطالب نقل شده در این کتاب است.(چاپ اول: 1379)
https://ebook.sooremehr.ir/content/1136/معلم-فراری#product_1136
.............................................................................................................................................................
............................................................................................................................................................
معرفی کتاب
نادر ابراهیمی در زمان حیاطش ماجراهای انقلاب را که در حدود بیست تا می شده است و در تمام آنها بچه ها نقش اساسی داشته اند، جمع آوری کرد. این قصه ها یا توسط بچه های انقلابی در نقاط مختلف کشور برای وی فرستاده شده است و یا در سفرهایش به سراسر ایران به دست آورده است. ابراهیمی در ابتدای مجموعه قصه های انقلاب برای بچه ها و نوجوان ها توضیح می دهد که در ابتدا این قصه ها و روایات را به صورت گزارش ساده در آورده اما بعد از آن قصه شان کرده است. در ابتدا این مجموعه شش تا اثر بود که در اوج انقلاب با جلدی سفید منتشر شدند اما بعد از انقلاب شش تای دیگر به آنها افزوده شد. این مجموعه قصه ها یک بار دیگر نیز در سال 73 توسط حوزه هنری منتشر شدند.https://bookroom.ir/book/25514/قصه-های-انقلاب-برای-بچه-ها-و-نوجوان-ها-دوره-پنج-جلدی
.............................................................................................................................................................
............................................................................................................................................................
...............................................................................
-----------------------------
-----------------------------
----------------------------------
...............................................................................
شهیدنگهداری بخاطر حضور در عملیات ها
وخطوط پدافندی در طول سه سال بدنش
پر از ترکش های ریز بود ......
شهید نگهداری از خوردن زیاد قرص های
مسکن که به قلب فشار می آورد برای ما
می گوید .... مراد به زبان های لری و ترکی
و فارسی روان کاملا مسلط بود و در این
دار دنیا فقط و فقط یک عموی مریض
احوالی داشت که آنهم در بستر بیماری قرار
داشت! مراد درست مانند شهید رضاپور که
با همدیگر در یک شب و یک سنگر تجمعی
به فاصله چند ساعت در خط دوم شلمچه
برج شش سال 1367 شهید شدند.........
......................................................................................................................................
........................................................................................................................................
یکی از بروبچه های گردان امام حسن
موقعی که نیروهای گردان عازم عملیات
والفجر10 بودند به هدایت الله و حسین حمزوی
میگه : راستی شنیدم که ماموریت شما
دوتا همین امروز در گردان تمام شده و برگه
پایان ماموریت را هم گرفتین وگذاشتین توی جیبتون
نمیخاین دیگه برین شهرستان ؟
شهید هدایت الله حمزوی میگه :
معلوم میشه از همه چیز بی خبری!
ما یه یکساله منتظر عملیات در گردان نشستیم
حالا که موقعش شده بزاریم و بریم!
.................................................................................................................
حسین حمزوی دیده بان شهادت
و شهادت طلبی در گردان امام حسن
یکی دیگه از برو بچه های گردان که خیلی
از ماندن در گردان خسته شده بود به بچه های
گردان میگه شما خبر ندارین کی عملیات میشه؟
آخه معلوم نیس تا کی بایستی در گردان بمونیم
تا موقع رفتن به عملیات فرا برسه!
یکی از بچه های گردان در جوابش میگه :
ولی من میدونم که .... می پرسه کی؟ ....
میگه هر وقت حسین حمزوی اومد دوباره
گردان به دوستاش یه سر بزنه
و ببینه کی عملیات میشه توی چهره اش
دقت کن ببین نورانی شده یا نه
هر وقت دیدی چهره حسین حمزوی
خیلی نورانی شده معلوم میشه که خیلی زود
آرزوت برآورده میشه!
راستی شهید نصراللهی هم همینطور شد
فقط اگه بودی ومی دیدی می فهمیدی که
یک خبر بزرگ یعنی یک شب عملیات دیگه
در گردان امام حسن اتفاق خواهد افتاد
شبی که دیگر تکرار نخواهد شد و منتظران
شهادت دیگه اون شب را نخواهند دید!!!
..........................................